خلاصه داستان :داستان زنی که حال و روز خوشی ندارد و مدام کابوس کشته شدن مادرش توسط یک کشیش کاتولیک را می بینید. گویا کشیش مادرش را برای سرپوش نهادن بر رازی مرگبار کشته بود.

خلاصه داستان :در یک شهر کوچک نزدیک قطب شمال که با نرخ بالای خودکشی در شمال آمریکا درگیر هستند، گروهی از دانش آموزان اینوئیتی (نامی است که اسکیموهای کانادا و گرینلند برای اشاره به قوم خود از آن استفاده می‌کنند) با ورود ورزش لاکراس (در این بازی از یک توپ کوچک لاستیکی و چوب‌های بلندی که بر سر آنها تور قرار دارد استفاده می‌شود) زندگی خود را تغییر می دهند.

خلاصه داستان :پس از اسیر شدن یک سرباز گویچین کانادایی توسط طالبان ، او در مورد مرگ پسر عموی خود تأمل می کند...